Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه زندگی؛ عطیه اکبری: این روزها که شبکه‌های اجتماعی  پر شده از اخبار اغتشاشات و شبکه‌های آن ورآبی، شبانه روز در حال تولید محتوا برای ایجاد حس ناامنی در مردم هستند، چند دقیقه‌ای ذهنتان را خالی کنید و بیایید دور از این هیاهوها، با هم به هیاهوی شیرین و شنیدنی یکی از محله‌های قدیمی شهر قزوین سفر کنیم و پای حرف‌های روحانی دهه هفتادی بنشینیم که شانه به شانه مردم ایستاد و آتش را بر اهالی یکی از محله‌های آسیب دیده و قدیمی، گلستان کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

محله‌ای با نام «آخوند» که مهر قدیمی‌ترین محله قزوین روی پیشانی‌اش است با کلی بنای تاریخی درجه یک، اما مدت‌ها بود که در اثر بی توجهی و کم لطفی مسئولان روزهای خوبی نداشت. حالا اما روزگارش گلستان شده است، می‌پرسید چطور؟

ما حال و هوای دلتان را با حرف‌های حجت الاسلام «عباس باباشاهوردی»؛ روحانی جوان دهه هفتادی عوض می‌کنیم و قبل از هر چیزی از گل خاطراتش برایتان می گوییم. گل خاطرات این روحانی جوان، ماجرای سوءقصد به جان او است؛ سوءقصدی که ناکام ماند و تبدیل شد به یک رفاقت تماشایی.


اردوهای یک روزه روحانی محله با کودکان ونوجوانان

اینکه چطور می‌شود یک نفر با کسی که قصد جان او را کرده رفیق شود هم یک سؤال جدی است که راز این رفاقت را از عباس باباشاهوردی می‌پرسیم و او قبل از اینکه بگوید چطور پایش به محله آخوند باز شد. ما را می‌برد به محدوده‌ای در محله آخوند که قزوینی‌ها به آن می گویند «گردِ جای مَلَخون» و فارس‌ها به آن «پاتوق محله» می گویند؛ این گردجای ملخون در محله آخوند قزوین کلی ماجرای شنیدنی دارد. اما حالا علی الحساب روایت حمله به روحانی جوان را بشنوید؛

«یک شب ساعت نه و نیم همراه یکی دو نفر در پاتوق محله نشسته بودیم. من سرم پایین بود که یک دفعه با شنیدن صدای شکسته شدن شیشه از جا پریدم و دیدم یک جوان درشت هیکل، همه شیشه‌های آژانس وسط میدان را پایین آورده. آنقدر عصبانی بود که حد و حساب نداشت. هم محلی‌هایی که آن دور و بر بودند حسابی ترسیده بودند. جوان بزن بهادر دستش چاقو بود. یک دفعه آمد جلوی من و زل زد بهم و گفت من امشب با تو کار دارم! پدر و مادرش هم پشت سرش بودند و بنده‌های خدا مثل بید می‌لرزیدند. گویا جوانک در خانه‌شان اسلحه هم داشت. با داد و فریاد به مادرش می‌گفت اسلحه من کو؟ اسلحه من کو؟ خلاصه این جوان عصبانی و درشت هیکل من را گیر انداخت. مست بود و حالت عادی نداشت. چاقو هم دستش بود وکسی جرات نمی‌کرد سمت ما بیاید و من را از دست این جوان نجات دهد. داد می‌زد و می‌گفت من تا امشب بلایی سرت نیارم ولت نمی‌کنم. می‌کشمت!‌ خلاصه من بودم و آن جوان چاقو به دست. مادرش سعی می‌کرد پسر را آرام کند و می‌گفت بریم خانه. من در تمام این لحظه‌ها فقط سکوت کرده بودم.. چون آنقدر عصبانی بود و در حالت عادی نبود که اگر جمله‌ای می‌گفتم ممکن بود چاقو را در شکمم فرو کند. ماجرا شبیه یک گروگان گیری شده بود. جوان چاقو به دست من را همراه خودش به خانه برد.»


رفاقت حجت الاسلام شاهوردی با جوانان محله

*عاقبت گروگانگیری امام جماعت محله/ شروع یک رفاقت!

منتظریم تا بشنویم این گروگانگیری و خشونت به کجا می‌رسد و از حرف‌های روحانی جوان می‌رسیم به تأثیر جادوی مهر و محبت؛ «مرا به خانه‌شان برد. وارد خانه که شدیم هنوز چاقو دستش بود و با همان عصبانیت و داد و بیداد شروع کرد به حرف زدن و کم و بیش فهمیدم که ماجرا چیست و این جوان از چه عصبانی است.

ماجرا از این قرار بود که این آقای ۲۵ ساله از آن بزن بهادرهایی بوده که هر بار به بهانه‌ای سر از زندان در می‌آورده. گویا این بار هم در زندان بوده و قرار بوده که چند روز مرخصی بگیرد و درخواست ۵ روز را می‌دهد اما قاضی‌اش که یک آقای روحانی بوده بنا به شرایط به جای ۵ روز، با ۳ روز مرخصی این زندانی موافقت کرده و گویا همه اصرار زندانی برای گرفتن موافقت قاضی نتیجه‌ای نداشته. همین! همه ماجرا همین بود. جوان عصبانی فقط حرف می‌زد و من فقط سکوت کرده بودم. از آنجه که حالت طبیعی نداشت و عصبانی بود، من حرف‌هایش را با تکان دادن سرم تأیید می‌کردم، شروع کرد گلایه کردن از زندگی‌اش و مشکلاتش و گفت و گفت و گفت.... یک دفعه وسط حرف زدن زد زیر گریه، من هم تعمداً و برای همراهی با او و به دست آوردن دلش گریه کردم. گریه کردن تعمدی من و اشکی که از گوشه چشمم آمد آبی بود روی آتش دل این جوان. دستش شل شد. چاقو را گذاشت کنار، شرمنده من شده بود. دو ساعت با من حرف زد، درد دل کرد. یک کمی که حالش جا آمد و به قول معروف مستی از سرش پرید بلند شد و رفت چایی آورد، میوه آورد. من هم تا جایی که در توان داشتم شنونده‌اش بودم. جوان را آرام کردم. حالا وقتش بود که کم کم در او نفوذ کنم و رفیق شوم و سعی کنم از آتشی که خودش را در آن انداخته دورش کنم. خلاصه، رفاقت من با جوانی که قصد جانم را کرده بود از همان روز شروع شد. از همان روزی که فهمید من هم از خودش هستم، یک جوانی مثل او فقط در لباس روحانیت. من هیچ کاری نکردم. فقط با او همراهی کردم. همراهی من با آن جوان باعث شد از چاقو و اسلحه برسد به رفاقت با روحانی محله و عکس سلفی یادگاری و... این رفاقت هنوز هم ادامه دارد. گه گاهی از زندان تماس می‌گیرد و با من حرف می زند. حال و هوایش کلی تغییر کرده و دیگر آن آدم سابق نیست. خودش چندین بار گفته از زندان که بیرون بیایم دست از پا خطا نمی‌کنم. مادرش همیشه دعاگوی من است. »

*تغییر کاربری «گردجای ملخون»

ازماجرای سوءقصد که بگذریم، این روحانی جوان دهه هفتادی خاطرات شنیدنی کم ندارد. روزی که قرار شد به عنوان روحانی محله وارد یکی از قدیمی‌ترین و آسیب خیزترین محله‌های شهر قزوین شود تا امروز که با تلاش‌های او تصاویر کوچه‌های گلستان شده همان محله، در سایت‌های مختلف دست به دست می‌چرخد. می‌پرسیم شما کجا و این محله کجا؟ با اینکه ما تهران هستیم و حاج آقای جوان، قزوین اما کلام پر نفوذش و حرف‌هایش پر است از مهر و مرام و معرفت؛ «من بچه محله آخوند بودم. آنجا به دنیا آمده بودم و بزرگ شده بودم. محله بچگی‌های من یکی از شاهکارهای تاریخی شهر قزوین است و پر از بناهای تاریخی، اما خوب در سال‌های گذشته با کم لطفی مسئولان تبدیل شده بود به محله‌ای از پر از مشکل و وقتی من به عنوان روحانی به آن محله می‌رفتم می‌دانستم چه کار سختی دارم. اما همه عزمم را جزم کردم برای تغییر آن و برگشت به روزهای خوب گذشته.

وقتی وارد محله شدم چالش‌های عجیب و غریبی داشتم. محله با کمبود امکانات اولیه رو به رو بود. از مشکل فاضلاب و آسفالت گرفته تا کمبود امکانات رفاهی، نه پارکی داشت، نه سالن ورزشی، نه یک مکان فرهنگی و به موازات این نداشتن‌ها تا دلتان بخواهد آسیب اجتماعی داشت. فقر، اعتیاد، مواد مخدر، بیکاری. مشکلات اتباعی که در این محله زندگی می‌کردند. کار من خیلی سخت بود اما یک یا علی گفتم و شروع کردم. نفوذ کردن در مردم این محله کار راحتی نبود. قبل از هر برنامه و هر کاری تصمیم گرفتم مردم، امکانات، چالش‌ها و فرصت‌های محله را خوب شناسایی کنم و دو ماه تمام فقط با مردم و کسبه حرف زدم. کوچه به کوچه سراغ مردم رفتم و حرف‌هایشان را شنیدم.»

*از رابطان محلی تا پای کار آوردن مسئولان

به اینجای حرف‌هایش که می‌رسد دوباره از گرد جای ملخون یا همان پاتوق محله می‌گوید. روحانی جوان تصمیم می‌گیرد برای حضور میدانی و ارتباط با مردم، گرد جای ملخون را انتخاب کند. اما در آن زمان گرد جای ملخون یک پاتوق محله معمولی نبود، محلی بود برای قرار و مدارها و جمع شدن بزن بهادرهای محله آخوند و خلاصه این پاتوق محله، تا دلتان بخواهد به خودش دعوا دیده بود. اما حجت الاسلام شاهوردی با برنامه‌هایش یک تغییر کاربری اساسی به گردجای ملخون داد. روحانی جوان می‌گوید: «من چند رابط محلی برای رصد محله و شناسایی نیازمندان و... انتخاب کردم که یکی از آنها اکبر آقا، بقال محله بود و برای خودش ارتش یک نفره ای بود در کمک کردن و دست به خیر بودن. پاتوق محله را هم انتخاب کردیم برای برنامه‌های فرهنگی و آنجا شد مرکز اصلی فعالیت‌های اجتماعی محله. برای اعیاد مختلف پاتوق محله را چراغانی می‌کردیم و جشن می‌گرفتیم و کلی برنامه در پاتوق محله اجرا کردیم. اما درد مردم این محله فقط یک جشن عید نبود. ارتباط گرفتن با اهالی محله وجلب اعتمادشان یکی از بخش‌های اصلی کار من در محله آخوند بود. بخش بعدی، مطالبه از مسئولان بود. از روز اولی که رفتم و شرایط محله را دیدم با همه سازمان‌ها ارتباط گرفتم و نامه نگاری کردم. اوضاع کوچه‌ها خیلی خراب بود. نه آسفالتی نه هیچ المانی از زیباسازی. دیوارها بی روح و خاک خورده و از کمبود امکانات هم که نگویم براتون. این محله هیچ نداشت. مسئولان قول دادند عزمشان را جزم کنند تا همه در کنار هم سر و سامانی به محله قدیمی شهر قزوین بدهیم.»

* حاج آقا و تولدبازی!

تصویر خیلی‌ها از روحانی محله، شخصی است که در لباس روحانیت صبح وظهر و عصر به مسجد محله می‌رود. نماز جماعت را برگزار می‌کند و سلام و علیکی با مردم محله دارد و گه گداری هم منبرو خوش و بشی و توضیح احکام و ... تمام!‌ اما بسیاری از روحانیون محله‌ها فقط امام جماعت مسجد نیستند، چشم و چراغ یک محله می‌شوند. مثل روحانی دهه هفتادی گزارش ما که از وقتی به محله آخوند آمد به فکر همه بود، حتی بچه‌هایی که در عمرشان رنگ تولد و تولد بازی را ندیده‌اند. حرف‌های حاج آقا شنیدنی‌تر می‌شود وقتی از طرح «تولد بازی» در محله آخوند می‌گوید: «این را بگویم که از همان ابتدای ورودم به محله آخوند همسرم پا به پای من بود. از شناسایی خانواده‌های نیازمند تا رصد مشکلات و اجرای طرح‌ها. طرح تولد بازی را هم با همراهی همسرم در محله اجرا کردیم. ما خانواده‌های آسیب دیده و نیازمند را شناسایی کرده و تاریخ تولد بچه‌هایشان را هم در دفترچه‌ای ثبت کرده بودیم. تصمیم گرفتیم برای بچه‌هایی که هیچ وقت در زندگی‌شان تولدی نداشته‌اند تولد بگیریم. اینطوری می‌شد که من و همسرم ماهی دو سه مرتبه کادو و کیک به دست در خانه‌ها می‌رفتیم و بچه‌ها با دیدن ما گل از گلشان می‌شکفت و غافلگیر می‌شدند. همراهی همسرم با من برای خانواده‌ها خوشحال کننده بود. یادم می‌آید برای جشن تولد به یک خانه رفتیم متوجه شدیم اهالی خانه ماشین لباسشویی ندارند، یک جایی رفتیم دیدیم در خانه‌شان آبگرمکن ندارند، با کمک خیران و اهالی محله برایشان آبگرمکن و ماشین لباس شویی گرفتیم. این دید و بازدیدها به بهانه تولد پر از برکت بود و مشکلات بسیاری از خانواده‌ها را حل کرد.»


تعاامل با اهالی محله برای رفع مشکلات و آسیب های اجتماعی

*روحانی جوان با معتادان محله چه کرد؟

تجربه رفتاری روحانی جوان در مواجهه با آسیب‌های اجتماعی به او ثابت کرد با کسی که درگیر معضل اجتماعی است و تا خرخره در مشکلی فرو رفته قبل از هر کاری باید همراهی کرد. حجت الاسلام شاهوردی حتی با معتادان محله هم دمخور شد تا یک قدم به آنها نزدیک شود. نتیجه‌اش چه شد؟ از زبان خودش بشنوید: «یک روز مادری مستأصل سراغ من آمد وگفت حاج آقا کمکم کنید. پسرم معتاد است و دیگر قابل کنترل کردن نیست. آنقدر این پسر خانواده‌اش را آزار داده بود که مادر می‌گفت می‌خواهم از خانه بیرونش کنم. من سراغ پسر جوان رفتم وکلی با هم گپ زدیم. همان اول کار نگفتم پاشو برو ترک کن. اول با او همدردی کردم و او از زندگی‌اش گفت. بعد از اینکه به من اعتماد کرد سعی کردم راضی‌اش کنم که به کمپ برود. راضی شد. گفتم همین الان ماشین می‌گیرم و با هم به کمپ می‌رویم. گفت حاج آقا پولش؟ من هیچ پولی ندارم. گفتم شما کار به پولش نداشته باش. با هم رفتیم کمپ ترک اعتیاد. با کمک خیران همه هزینه‌های کمپ و ترک اعتیادش را هم پرداخت کردیم. الان سه سال از آن روز می‌گذرد و آن جوان زندگی‌اش را دوباره ساخت. ازدواج کرد. با همین دست فرمان همراهی و دوستی با معتادان محله تلاش‌هایم برای ترک اعتیاد ۲۰ نفر از جوان‌های گرفتار مواد مخدر نتیجه داد و بیست زندگی ویران شده از نو ساخته شد.»

*بفرمایید دم روضه

در دوران اوج کرونا و وقتی مرگ‌های ما سه رقمی بود، خانواده‌هایی که عزیزی را از دست می‌دادند آسیب زیادی دیدند. یادتان هست؟ آن زمان کار به جایی رسید که اکثر قریب به اتفاق خانواده‌ها هیچ مراسم ترحیمی نمی‌گرفتند. وقتی همدردی نبود انگار سوگ از دست دادن عزیزان بغضی می‌شد در گلو و تا ابد می‌ماند. حاج عباس قصه ما حواسش به خانواده‌های داغدار محله آخوند هم بود و یک ایده را برای حال دل داغداران این محله اجرا کرد که جزییاتش را از زبان خودش بخوانید؛ «آن زمان ایده «هر خانه یک روضه» را در محله آخوند اجرا کردم. تصمیم گرفتیم سراغ خانواده‌های داغدار برویم. حالا که نه مجلس سوم و هفتمی هست نه شام غریبانی، سری به خانه‌هایشان بزنیم. تسلیت بگوییم، همدردی کنیم. یک جمع کوچکی می‌شدیم و می‌رفتیم سراغ خانواده‌ها. یکی پدر از دست داده بود، یکی مادر. خواهر، برادر. پر از بغض‌های فروخورده بودند. در مجلس جمع و جور چند نفره دم روضه‌ای می‌گرفتیم، با این دم روضه اشک‌هایشان جاری می‌شد. بغض‌هایشان می‌ترکید. ما برایمان فرقی نمی‌کرد عزیز چه خانواده‌ای از دست رفته و شرایط آن خانواده چیست. خانواده‌هایی که بدنام بودند، مثلاً پسرخلافکاری داشتند یا پدرخانواده معتاد بود. ما سراغ همه می‌رفتیم. اینطور شد که هر چه می‌گذشت ارتباط اهالی محله با من قوی‌تر و پررنگ‌تر می‌شد. به من اعتماد کردند.»

* گلستان در محله

مدت زیادی از حضور روحانی دهه هفتادی در محله نمی‌گذشت که جوان‌های محله حتی آنهایی که اهل و عاقل نبودند راهشان را کج نمی‌کردند که با حاج عباس چشم در چشم نشوند. اتفاقاً همه‌شان با او رفیق شدند و حاج عباس شاهوردی می‌گوید من سعی کردم از این رفاقت بهترین استفاده را داشته باشم.

بعد از ارتباط روحانی جوان با مسئولان شهری، استانداری، فرمانداری و بعد از نامه نگاری ها و پیگیری‌های شبانه روزی، بالاخره اولین بوستان در یکی از فضاهای خالی محله ساخته شد. مردم محله آخوند به اعضای شورای شهر درخواست کردند که نام انتخابی برای اولین پارک، نام حاج آقای محله‌شان باشد.

حالا حجت الاسلام عباس باباشاهوردی از روزهای خوب محله آخوند و نتیجه دادن همه زحمات می‌گوید: «با تلاش مسئولان و پیگیری‌های مردمی زمین مورد نیاز برای ساخت ورزشگاه در محله آخوند تأمین شد و همین حالا ورزشگاه در حال ساخت است. ساخت فرهنگسرا هم تقریباً به پایان رسیده است. خلاصه پای امکانات یکی یکی به محله آخوند باز شد و محله‌ای که شهره شده بود به آسیب‌های اجتماعی و فقر و اعتیاد و بیکاری، رنگ دیگری گرفت. حالا دیگر مردم هم خودشان دست به کار شده بودند. امید راهش را به دل اهالی محله آخوند باز کرده بود.

من دیدم حالا که مسئولان پای کار این محله آمده‌اند و مردم هم انرژی گرفتند خوب حالا وقتش رسیده که یک طرح مردمی برای زیبا شدن محله اجرا کنیم و از شهرداری هم کمک بگیریم. چند کوچه را برای طرح هر یک متر یک گلدان انتخاب کردیم. کوچه‌هایی که ظاهر نامناسبی داشتند. اول گفتیم بیایید دیوارهای قدیمی را رنگ کنیم. رنگ پاشیدیم به دیوارهای رنگ و رو رفته. بعد هم کلی گلدان‌های رنگارنگ خریدیم. هر یک‌تر یک گلدان به دیوار نصب کردیم و داخل آنها گل کاشتیم. هر کسی وارد کوچه می‌شد گل از گلش می‌شکفت. این طرح در چند کوچه دیگر هم اجرا شد. شهرداری هم دست جنباند و سنگفرش کوچه‌ها را ترمیم کرد. مشکل روشنایی محله هم حل شد و خلاصه بسیاری از کوچه‌های محله هم گل باران شد.» این روزها حال و روز مردم محله قدیمی شهر قزوین دیدنی است.

 

 

پایان پیام/

 

 

منبع: فارس

کلیدواژه: زندگی دهه هفتادی گروگان گیری سوءقصد رفاقت روحانی دهه هفتادی معتادان محله محله آخوند محله آخوند حجت الاسلام روحانی محله روحانی جوان اهالی محله خانواده ها پاتوق محله شهر قزوین محله اجرا حرف هایش کوچه ها محله ها حاج آقا بچه ها حرف زد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۴۶۸۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حسن روحانی دلایل ردصلاحیتش را اعلام کرد

به گزارش همشهری آنلاین، روزنامه ایران نوشت: حسن روحانی رئیس جمهور سابق که در انتخابات اخیر خبرگان رهبری از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شده بود، در دیدار دوره‌ای با مدیران خود عنوان کرد: یکی از موارد ردصلاحیت من یکی ادعای اهانت به قوه قضائیه و شورای نگهبان است و دیگری عدم ایستادگی در برابر غرب و اشکال در اجرای برجام. به گزارش انتخاب، وی در این نشست از انتشار عمومی پاسخ خود به نامه شورای نگهبان در آینده‌ای نزدیک خبر داد.
روحانی همچنین گفته است: باید احساس مسئولیت کنیم، ساکت ننشینیم و مردم را به مشارکت در همه امور و پشتیبانی از نظام و کشور تشویق کنیم.

کد خبر 848583 منبع: ایران برچسب‌ها خبر ویژه حسن روحانی شورای نگهبان

دیگر خبرها

  • چرخه بازپروری معتادان متجاهر کامل اجرا نمی‌شود
  • درمان بیش از ۵ هزار معتاد متجاهر در کمپ‌های ماده ۱۶ کرمان
  • ماجرای تلخ حبس طاقت‌فرسا زن زباله‌گـرد در میان دیوارهای ساختمان متروک | تصاویر
  • قتل مرد کامیون‌دار با ضربه چاقو در این محله تهران
  • ۶۰ درصد ساکنان جوادیه تهران افغانستانی اند
  • ماجرای صف انتظار زوجین و تاخیر در پرداخت وام ازدواج پیگیری شد
  • دستگیری قاتل مست ۲ زن در عروسی | ماجرای تلخ عروسی هایی که عزا می شوند
  • حسن روحانی دلایل رد صلاحیت خود را اعلام کرد
  • حسن روحانی دلایل ردصلاحیتش را اعلام کرد
  • «منم بچه مسلمان» هم با سیمرغ به تحول رسید